سال 1330ه ش در خانودهای مقید به
اسلام ودر روستای کیان نهاوند به دنیا آمد. حسین پس از سپری
کردن دوران پر جنب و جوش کودکی ,وارد مدرسهی ابتدائی این روستان شد وبا پشت سر
گذاشتن این دوران ,تحصیلات راهنمایی را نیز درکیان به پایان برد.او علاقه ی زیادی
به تحصیل داشت اما بعد از دوره راهنمایی به دلیل نبودن دبیرستان در کیان باید با
دنیای تحصیل خداحافظی می کرد.
حسین با وجود نبودامکانات با علاقه ی
زیادی که به درس داشت مشکلات زیادی را تحمل کرد تابه نهاوند برود و مشغول تحصیل
شود.
حسین در دوران دبیرستان مشغول تحصیل
بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید,او بعد از پیروزی انقلاب درس را رها کرد
وبرای پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی وارد بسیج وسپاه شد.
ابتدا در ستاد مبارزه با مواد مخدر
مشغول فعالیت شد.بعداز آن دربخشهای مختلف سپاه وبسیج خدمت کرد.
مدتی برای تامین نیازهای مالی خود
رانندگی میکرد و از راه مسافر کشی نیازهای مالی خودرا تامین می کرد. حسین در هر
عرصه ای که احساس می کرد نیاز به تلاش وکار است وارد می شد وبدون چشمداشتی به
فعالیت می پرداخت.او یکی از بنیانگذاران پایگاه بسیج کیان بود ودر برپایی جلسات
قرآن در این پایگاه فعالیت زیادی داشت.
اودر سالهای ابتدای انقلاب ازدواج
کردکه 3 فرزند پسر یادگار آن ازدواج مبارک است. حسین فرزندانش را بسیار دوست داشت
و به همسر خود احترام زیاد میگذاشت. بسیار مهربان و صبور بود، خیلی معتقد و مومن
به دین اسلام بود.
همسرش می گوید:بسیار باگذشت بود و در
کارهای منزل به من زیاد کمک میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی سپاه
همدان به جبهه رفت وبرای اولین بار 3 ماه در جبهه بود.بعد از آن مدتی به همدان
برگشت اما طاقت دوری از جبهه را نداشت ودوباره به جبهه برگشت.
او از اوائل جنگ تحمیلی در سال 1360که
به جبهه رفت تا عملیات کربلای 5در سال 1365حضورمستمر وتاثیر گذاری در جبهه ها داشت.
اوکه در روزهای آغازین حضورش به عنوان
یک نیروی عادی به جبهه رفته بود طولی نکشید با نشان دادن توانمندیهایش به
فرماندهی,دسته,گروهان وقائم مقام فرمانده گردان152لشکر32انصارالحسین(ع)برگزیده شد.
حسین کیانی پس از سالها مجاهدت وتلاش
خستگی ناپذیردر کربلای 5 که در زمستان 1365در منطقهی عملیاتی شلمچه انجام شد به
شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد
ادامه مطلب ...
17 ساله بود که مبارزات
مردم ایران برعلیه حکومت پهلوی به مرحله ی حساس وتعیین کننده رسیده بود.سیل مردم
معترض وناراضی می رفت تا چون دریایی عظیم وپرخروش بنیان ,ستم وستمگری را برای همیشه از
سرزمین کهن ایران برکند.
علیرضا که در خانواده ای مذهبی رشد کرده
بود از دوران کودکی از حکومت پهلوی و کارهای ضد اسلامی آن متنفر بود.وقتی به سن
نوجوانی رسید خوشحالی اش بیشتر شد .در این دوران هم می توانست بیشتر کارکند وکمک
خانواده اش باشد,هم هسته های مقاومت مردمی وگروه های مبارز اورا به عنوان یک مبارز
می پذیرفتند.
با تلاش ومبارزات بی امان سیل خروشان
مردمی که علیرضاشهبازی نیز قطره ای از آن بود,حکومت شاه که نماد بی دینی,فساد ,ظلم
وعقب ماندگی بود,برای همیشه از ایران برچیده شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی وفرمان امام
خمینی(ره) به تشکیل بسیج ,علیرضا شهبازی به این نهاد پیوست تا با تلاش وهمکاری
همرزمانش آرامش وامنیت را برای مردم برقرار سازند. قبل از آن او با اتمام تحصیلاتش
وارد آموزش وپرورش شده بود اما عشق به فداکاری در راه امام خمینی باعث شد وارد
بسیج شود.
درطول خدمتش در بسیج تلاش زیادی به عمل
آورد تا با دستگیری ضدانقلاب وعوامل بیگانه ای که سعی در ایجاد نا آرامی ومزاحمت
برای مردم داشتند,فضای آرامی را برای مردم ایجادکند.
بعداز مدتی وبا شروع جنگ تحمیلی عراق که
از طرف قدرتهای زورگو مامور شده بود تا انقلاب اسلامی را به نابودی بکشاند,اوعازم
جبهه شد ومردانه در مقابل متجاوزین ایستادگی کرد.علیرضا معتقد بود حضور در جنگ
تحمیلی لبیکی است که شیعیان امام حسین(ع)بعد از 1400سال به درخواست کمک آن حضرت می
دهندو فرزندش امام خمینی را در مقابل یزیدیان زمان ,یاری می کنند.
علیرضا مدت زمانی را که در جبهه بود,در
لشکر27محمدرسول الله(ص)حضور داشت.اوکه در روزهای اول حضورش به عنوان یک رزمنده
ساده به جبهه آمده بود ,طولی نکشید که یکی از فرماندهان شاخص گردان عملیاتی در این
لشکر شد.
هرجا مشکل غیر قابل حلی بود,فرماندهان
سراغ علیرضا شهبازی را می گرفتند.برای او هیچ مشکلی غیرقابل حل نبود.با شجاعت مثال
زدنی و ایمان قوی که داشت از عهده ی تمام ماموریتهایی که به او واگذار می شد ,بر
می آمد.
گذر روز های دوران افتخار آمیز دفاع
مقدس به فروردین ماه سال 1361رسیده بودوفرماندهان ایران طرح عملیات بزرگی را آماده
کرده بودند تا با اجرای آن صدها کیلومتر مربع از خاک خوزستان عزیز را از وجود
اشغالگران پاک کنند.
عملیات فتح المبین که کارشناسان نظامی
دنیا
از آن به عنوان اولین معجزه نیروهای مردمی ایران در جنگ هشت ساله یاد می کنند
,آغاز شده بود وعلیرضا شهبازی با هدایت وفرماندهی گردان مالک اشترمثل صاعقه در
تعقیب بی امان اشغالگران بود.
اودراین عملیات با انجام صددرصدماموریت
خود حماسه ی ماندگاری در تاریخ افتخار آمیز حضور ش در جبهه به یادگار گذاشت وبه
شهادت رسید.
ادامه مطلب ...
بیست وششم دیماه سال 1336 ه ش در خانواده ای
مذهبی در شهرستان نهاوند بهدنیا آمد. دوران کودکیاش را در محیط گرم و با صفای
خانواده وبا تعالیم برگرفته از قرآن وسیره ی ائمه(ع)سپری کرد.
با رسیدن به سن تحصیلات
به مدرسه رفت و با شور و شوق به فراگیری علم پرداخت . در سال 1355با اخذ دیپلم وبا
اتمام مرحله اول تحصیلات، به خدمت سربازی رفت.
او در دوران
تحصیلات متوسطه به صف مبارزان انقلاب اسلامی پیوسته بود.در خدمت سربازی هم با وجود
مراقبت بی حدواندازه سازمان امنیت شاه ,
فعالیتهای مبارزاتی اش را ادامه داد و به افشای چهره ی پلید وخائن شاه وخاندان
پهلوی ,برای سربازان دیگر پرداخت..
بعد از اتمام خدمت
سربازی ومراجعت به نهاوند, همراه شهید حیدری، به تشکیل کتابخانه ای مبادرت کردند
تا از آن به عنوان پایگاهی برای مبارزاتشان با طاغوت استفاده کنند..
از این کتابخانه
علاوه بر هماهنگی بین نیروهای انقلابی وسازماندهی تظاهرات واعتراضات مردمی در سطح
نهاوند، به عنوان محلی برای چاپ و پخش اعلامیهها وپیامهای امام خمینی استفاده می
کردند..
در آنجا نوارهای
سخنرانی امام خمینی (ره)تکثیر وبرای هسته های مبارز در بخشهای دیگر فرستاده می شد.
محسن امیدی که بعد از اتمام خدمت سربازی به عضویت آموزش وپرورش نهاوند درآمده
بود,کلاسهای درسش را نیز به محل نقدو به چالش کشیدن عملکرد غلط حکومت شاه تبدیل کرده بود.
با پیروزی انقلاب
اسلامی، علاوه بر شغل معلمی در اوقات فراغت در نهادهای انقلابی از جمله کمیته
انقلاب اسلامی (سابق)و جهادسازندگی (سابق)فعالیت میکرد. همزمان با فرمان امام
خمینی (ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آموزش و پرورش استعفا کرد
و با همکاری تعدادی از دوستانش سپاه نهاوند را تاسیس نمود وبا اصرار آنها مسئولیت
قائم مقام فرماندهی سپاه این شهر را به عهده گرفت.
شهید محسن امیدی در سال 1360 ازدواج کرد و در سال
61 13به دلیل ماموریتی به کرمانشاه منتقل شد و در سپاه منطقه 7 مسئولیت فرماندهی
بسیج این سپاه را به عهده گرفت.
مدتی بعد به همدان
رفت ودر واحد اطلاعات و عملیات سپاه همدان مشغول خدمت شد. جنگ تحمیلی وارد دومین
سال شده بود و ضرورت سازماندهی نیروهای سپاه وبسیج در یگانها نمودبیشتری پیدا کرده
بود.تیپ 32 انصارالحسین (ع) که بعد از مدتی به لشکر ارتقاء یافت در شرف تشکیل بود
,او به این تیپ پیوست و بهعنوان یکی از مسئولین آن به فعالیت پرداخت..
محسن امیدی بعد از
پیوستن به این یگان در بیشتر عملیاتی که توسط نیروهای ایران انجام می شد, حضور
مستقیم داشت و مدت مدیدی را در جبهههای جنگ گذراند.
تنها علاقه دنیایی
اش حضور درسرزمین وحی و حرم نبوی بود,در فرصتی توانست به این آرزویش برسد وحاجی
شود..
حاج محسن امیدی در سال 1365رئیس ستاد لشکر بود. اما بهخاطر
شهادت سردار حاج رضا شکری پور فرماندهی گردان 154 از مسئولیتش کناره گیری کرد تا
برای پر کردن جای دوست شهیدش ، فرماندهی این گردان رابه عهده بگیرد..
مدتی از این اتفاق
نگذشته بود که حاج محسن امیدی فرمانده در تاریخ 20/2/1365 در جبهه جزیره مجنون
هنگامی که با همراهی تعدادی از رزمندگان گردان 154مشغول مقابله با دشمن بود به
شهادت رسید.
.
ادامه مطلب ...
شهید" محمدحسین محجوب" در سال 1334 در خانواده ای مذهبی و عاشق ائمه متولد شد.پدرش از مداحان اهل بیت بود.وی در دوران تحصیل، از با استعدادترین و با اخلاق ترین دانش آموزان مدرسه بود.بعد از دیپلم برای خدمت سربازی در سال 56 به ارومیه اعزام شد که اعزام وی، همزمان با سخت ترین و شدیدترین برخوردهای رژیم شاه با مردم بود و شهید محجوب از هر فرصتی برای مبارزه با حکومت پهلوی در پادگان استفاده می کرد.با فرمان امام خمینی برای فرار از پادگانها وی دیگران را تشویق کرد تا همه فرمان امام را اجرا کنند.بعد از پیروزی انقلاب تشکیل خانواده داد و با تشکیل سپاه پاسداران از اولین نفراتی بود که به این نهاد پیوست و تلاش های بسیاری را در راه تثبیت نظام انجام داد.او در سال 59 با دختر عمه اش ازدواج کرد که حاصل این وصلت دو دختر به نامهای مهدیه و مریم است.
با شروع جنگ تحمیلی و حضور بیگانگان در وطن، از اولین کسانی بود که لباس رزم پوشید و راهی جبهه های نبرد شد.ابتدا به عنوان یک رزمنده و سپس با بروز توانمندی هایش مسئولیت هایی به او سپرده شد.و به عنوان فرمانده گروهان منصوب شد.در این سمت در چند عملیات استعدادهایش را بروز داد و به سمت معاون فرمانده گردان 152 لشگر 32 انصار الحسین (ع) منصوب شد.وی بعد از شرکت در دهها عملیات موفق سرانجام در عملیات کربلای 5 در جبهه شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
ادامه مطلب ...
به نام خداوند کبوتران خونین بال
همیشه از شنیدن نام شهید حس غریبی در وجودم رخنه میکرد.بغضی مبهم به گلویم چنگ می انداخت و احساس شرمساری تمام وجودم را در بر می گرفت.حس میکردم نتوانسته ام در مقابل همه جانبازی و فداکاریهای شهدایی که همه چیزشان را به پای بودن ما فدا کردند حتی ذره ای آنها را بشناسم...هنوز هم این حس همراه من است ...
دلم میخواهد در این خانه مجازی از اسطوره های حقیقی شهرم سخن بگویم.از شهدایی که با بخشش ارزشمندترین دارایی خود یعنی جانشان وطن را از دست درازی دشمنان حفظ کردند و امروز در خاک آرمیده اند..
خداکند لیاقت معرفت آنها را داشته باشیم..
نهاوند یک شهر کوچک در استان همدان است و شهدای بسیاری را تقدیم خاک پاک ایران کرده است و من امروز احساس میکنم به شهرم و شهدای سرفرازش مدیونم پس همه نوشته هایم را تقدیم روح بلند شهدای شهرم میکنم..
به امید حق